جدول جو
جدول جو

معنی گره در ابرو زدن - جستجوی لغت در جدول جو

گره در ابرو زدن(پَ رُ تَ)
چین برابرو آوردن. خشمگین شدن. ترشرو گردیدن:
یک گره گر ز زلف وا گردد
صد گره میزنی تو در ابرو.
ملاتشبیهی (از آنندراج).
رجوع به گره بر ابرو زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
گره بر ابرو برآوردن:
چو دیدش گره زد بر ابرو ز خشم
بدو گفت کای بدرگ شوخ چشم.
اسدی.
گمانم چو برزد به ابرو گره
شه چین کمان را فروکرد زه.
نظامی.
مزن تا توانی بر ابرو گره
که دشمن اگر چه زبون، دوست به.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا تَ)
گره در ابرو زدن:
شاه ازو هم گره در ابرو کرد
از حضور خودش بیکسو کرد.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گره بر ابرو زدن
تصویر گره بر ابرو زدن
کنایه از رو ترش کردن، عبوس شدن
فرهنگ فارسی معین